۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

تلخ است که لبریز حقایق شده است...


چند وقت پیش یه مطلب نوشتم اینجا با عنوان تقدیم به آقای میم!
اما امروز می خوام اس ام اس هایی که منجر به اون اتفاق شد رو بنویسم اینجا:
sms اول:
آقای میم... من بدم، خیلی بد. حالم بده. اوضاع مناسبی ندارم. یه جورایی ته خطم. احتمالا دیگه حتی با تو و خانم میم(بعد از اینکه مشکلش حل شد) هم ارتباط نداشته باشم اما بدون یه دوست واقعی بودیو مثل یه برادر بودی برام، هستی و خواهی بود. شرمنده :(
Sms دوم:
سخته جواب اس ام اس کسی که عزیزمه ندم. اس ام اس نده. جوابی ندارم.
Sms سوم:
بیشتر از این توضیحی ندارم :(
Sms چهارم:
شاید یه ماه رمضون حالمو خوب کنه، شاید...
=====
اما آقای میم و خانم میم (که نمیدونم حالمو فهمیده بود اون روزا یا نه) نذاشتن تموم شم.
همین

۱ نظر:

محمد گفت...

از بازگویی این‌ها چه هدفی داری؟