۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

از نفس افتاده

آهاي! آقاي فروشنده! ما سه نفري كه ديدي شاد  و شنگول براي خودمان كه نه، براي دوستمان آمده بوديم خريد هديه تولد، به قدر كافي له شده ايم، تو يكي لطفا زخم نزن...
"همه چي داشت درست ميشد اما اون نذاشت..."
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز دوباره ديدم سخنراني 16 آذر آخرش را...
"بعد از من كساني خواهند آمد كه عمل ميكنند و نتيجه آن را مي بينيد..."
آمدند و ديديم...
ببخش كه ما بي چشم و رو هستيم.




۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

روزي كه دچار تو شدم بيشتر از پيش

نسل ما نسل بي اعتقادي است. بي اعتقاديم به هر چيزي كه بوي شما را مي دهد. به تاريخي كه شما روايت ميكنيد. داستاني كه شما قصه پرداز آن هستيد. به ديني كه شما مروج آن هستيد. به تقويمي كه شما مناسبتهاي آن را تعيين ميكنيد.

نسل ما تقويم هاي شما را پاره كرده و دور ريخته... مدتهاست

نسل ما گوشه اي از ذهنش (شايد هم تمام ذهنش) پر است از يادداشت هاي كوچكي (از همان ها كه به در يخچال مي چسبانيم كه چيزهايي را يادمان بياورد) كه روي آن ها نوشته هايي هست كه هر كدامشان به تمام تقويم هاي شما  مي ارزد. روي يكيشان نوشته 2 خرداد : و خداوند عشق را آفريد... روي ديگري نوشته 18 تير: از خون جوانان وطن لاله دميده... يا آن ديگري 18 خرداد: من به خود نامده ام كه به خود باز روم... بعدي 25 خرداد: موج دستاي من و تو دست دنيا رو گرفته... يا آن ديگري...

يكي هم هست همان جاها كه نوشته 30 شهريور: روز ايران، روز خاتمي، روز گفت و گوي تمدن ها... روزي كه هاله ي نور نبود ولي صندلي ها پر بود. روزي كه دنيا احساس كرد ايراني هم كسي دارد كه به او ببالد. فهميد ايران هم مردي دارد كه بايد حرفش را تا انتها شنيد و تازه وقتي حرفش تمام شد بايد دنيا به پايش تمام قد بايستد و تا توان دارد تشويقش كند. به احترامش كلاه از سر بردارد...

نسل ما نسل معتقدي است...

پ.ن: بر ما ببخشاي. ما آدم هاي خاطره بازي هستيم.

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

بايد گذشت


دري باز مي شود به وسوسه
وارد مي شوي
نمي داني خارج شده اي

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

تافل


حُسن‌اش این است که به بلاد کفر هم سفر کنیم تا زبان در دهان‌مان عادت به بلغور زبان کافر کند تو هستی که دیلماج ما شوی و گفت و گو دو چندان شیرین خواهد شد وقتی حرف همه را فقط از زبان تو می‌فهمیم.