۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

گفتم ، گفت!



گفتم: تصدّقت ! آتش می زنند دل مرا این همه غصه های تو.
گفت:عزیزم! دلت شاد باشد. بی غصه های من هم، غصه ها بسیارند برای این دل تو.
گفتم: من یکی همه ی غصه ها را بقچه پیچ کرده ام در دولابچه ی دلم. قدر و قیمتی ندارند این ها پیش چشم های همیشه تبدار تو...

<کبوتری ناگهان - محمد چرمشیر>

هیچ نظری موجود نیست: