۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

روزي كه دچار تو شدم بيشتر از پيش

نسل ما نسل بي اعتقادي است. بي اعتقاديم به هر چيزي كه بوي شما را مي دهد. به تاريخي كه شما روايت ميكنيد. داستاني كه شما قصه پرداز آن هستيد. به ديني كه شما مروج آن هستيد. به تقويمي كه شما مناسبتهاي آن را تعيين ميكنيد.

نسل ما تقويم هاي شما را پاره كرده و دور ريخته... مدتهاست

نسل ما گوشه اي از ذهنش (شايد هم تمام ذهنش) پر است از يادداشت هاي كوچكي (از همان ها كه به در يخچال مي چسبانيم كه چيزهايي را يادمان بياورد) كه روي آن ها نوشته هايي هست كه هر كدامشان به تمام تقويم هاي شما  مي ارزد. روي يكيشان نوشته 2 خرداد : و خداوند عشق را آفريد... روي ديگري نوشته 18 تير: از خون جوانان وطن لاله دميده... يا آن ديگري 18 خرداد: من به خود نامده ام كه به خود باز روم... بعدي 25 خرداد: موج دستاي من و تو دست دنيا رو گرفته... يا آن ديگري...

يكي هم هست همان جاها كه نوشته 30 شهريور: روز ايران، روز خاتمي، روز گفت و گوي تمدن ها... روزي كه هاله ي نور نبود ولي صندلي ها پر بود. روزي كه دنيا احساس كرد ايراني هم كسي دارد كه به او ببالد. فهميد ايران هم مردي دارد كه بايد حرفش را تا انتها شنيد و تازه وقتي حرفش تمام شد بايد دنيا به پايش تمام قد بايستد و تا توان دارد تشويقش كند. به احترامش كلاه از سر بردارد...

نسل ما نسل معتقدي است...

پ.ن: بر ما ببخشاي. ما آدم هاي خاطره بازي هستيم.

۵ نظر:

مریم مینایی گفت...

آخ...چه خوب نوشتی حامد، چه دلگیر و پرغرور و گرم...
ما که همه حرفهایش را تا انتها شنیدیم-تو بخوان بلعیدیم- چرا سرنوشتمان این شد؟؟!

Unknown گفت...

سید خندان

حامد گفت...

وسط داستاني كه آروم آروم و با لبخند داشتيم مينوشتيم و قرار بود سرنوشت نسل ما بشه يهو يكي اومد و قلمو از دستمون كشيد و كاغذا رو پاره كرد و قلمو شكست و لبختد تو ، لبخند ما، لبخند نسل ما رو...
نميخوام بيشتر ادامه بدم كه چرا سرنوشتمان این شد!

محمّد گفت...

نسل قبل از ما با استدلال قبول می‌کرد، نسل ما تا موضوعی رو اثبات نکرده نپذیرفته، از عرف و هنجارهای اجتماعیش بگیر تا روزهای تقویمش. بدا به حال کسانی که مــــا رو جدی نگیرن!

مهدی گفت...

تقویم من خیلی فرق داره با این تقویمای اینا. خیلی دوستش دارم.