۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

گله میکنم، دل نمیکـَــنَم

1.
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و نه آفتاب
ما بیرون زمان ایستاده ایم
با دشنه تلخی در گرده هایمان
هیچکس با هیچکس سخن نمی گوید
که خاموشی به هزار زبان در سخن است
در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای
و نوبت خود را انتظار می کشیم
بی هیچ خنده ای
========
2.
همراه، مهندس، آقا، میر، دوست!
این توئی؟
مجاری کم هزینه تر و موثرتر؟!
کم هزینه تر از حضور و سکوت؟!
برای حفظ جان و مال مردم؟
سهراب و مادر سهراب که یادتان هست؟
جان سهراب چه؟ جان و مال مادر سهراب چه؟ سهراب تمام جان و مال مادرش بود.
========
3.
تمام این سال با بیانیه های تو احساس غرور کردم، دیروز تمام آنها را مرور کردم مثل درس شب امتحان. و این بار هم اگر دارم تند مینویسم  از بیچارگی و حیرانی ام است اما من از تو ...



۱ نظر:

ar2 گفت...

خوشگل نوشتي ....